اهميتي نميدم که وارينيوس تو رو لمس ميکنه

منم همينطور

 

اون دختره...ناويا

چي گفت؟

مرد

...برده فروش نگفت ناويا مرده

بلکه تو معادن رنج ميکشه...

من با کريکسوسم

و ناويا رو از اسارت آزاد ميکنيم

من به وسوويوس ميرم

کسايي که ميخوان زنده بمونن
به من بپيوندن

!وارينيوس شريف

معذرت ميخوام

!سربازان من به دنبال هدف بزرگتري رفته اند

!بريد تو معدن, بجنبيد

...درست در همين لحظه

!اونها در يک قدمي اسپارتاکوس هستند...

 

تو در اماني, تو الان در اماني

کريکسوس؟

 

!ناويا رو ببر يه جاي امن

 

مترجم:ناصر
(motarjemep@yahoo.com)
www.imdb-dl.com

 

!ناويا

!ايست

 

!حواست به بقيه باشه

 

!من اونو ميگيرم

 

مجبورم کردي بدوم

 

من از دويدن متنفرم

 

بايد تايکوس رو دفن کنيم

دور از دستان رومي ها

 

بازم دارن ميان

 

!همينو کم داشتيم

وقت زيادي نداريم

همون, بيخيالش

هممون به زودي به اون ميپيونديم

 

مرگ اسپارتاکوس

مگه به همين خاطر منو به کاپوا نفرستاديد؟

ريدم تو دليلت

...غيبت نيروهات تو بازيها

باعث ناراحتي وارينيوس شده...

...جمهوري بيشتر از اين تحقير ميشد

اگه از انجام هدفم چشم پوشي ميکردم...

سپيوس چند ماهه که داره
دنبال تريشيايي ميگرده

 

...چطور فهميدي اون ميخواد

به معادن لايکنيا بره؟...

چونکه خود خدايان اون رو به من
پيشکش کردند

نداي بنده ي ناچيزشان را اجابت کردند

لوکرشيا؟

مشاوره ي اون باعث شد من اينکار رو کنم

انگار اين دفعه يه دليل درست حسابي داري

 

اميدوارم اين کارش درست بوده باشه

...وگرنه يورشي ديگه شکل گرفت

بر اساس چرت و پرت هاي يه زن ديوانه...

ما قبلا در اين مورد صحبت کرديم, ايليثيا

از نظر روحي, آره

 

بيايد جشني رو به خاطر جسم در اينجا
برگزار کنيم

تو همين خونه
براي دادن دينمون به تو

!يه پيشنهاد فوق العاده

قبول ميکني ديگه, آره؟

اگه ردش کنم بيشتر رنجور ميشم

 

باعث افتخاره

افتخار از منه

 

فقط ميخواستم کمک کنم

...با خدمت کردن به اون آشغال

با برگزار کردن جشن تو خونمون؟...

خونه ي ما تو رومه, گايوس

و من به زودي برخواهم گشت

با حمايت وارينيوس تو افراد سپيوس رو
خواهي داشت

ديگه نيازي به حمايت اونا ندارم

همونجور که لوکرشيا پيشگويي کرده
وقتي مارکوس با اسپارتاکوس پيش ما برگرده

تو خيلي اونو دست بالا گرفتي

اون ما رو هم به همراه خودش نابود ميکنه

 

...لوکرشيا داره ثابت ميکنه

که شايسته ي همچين توجهي هست...

 

چي ميشد اگه زن منم اينجوري بود

 

!اسپارتاکوس

 

بايد استراحت کنه

بايد حرکت کنه

...اگه تو , ماهها تو يه همچون جايي بودي

چقدر سريع ميتونستي بدوي؟...

فقط اون نيست که بايد استراحت کنه

خستگي همه رو عصبي کرده

 

...بايد به جاهاي مرتفعتر برسيم

که اگه قرار شد اونجا بمونيم...
بهتر بتونيم از خودمون دفاع کنيم

 

ميتونين يکم ديگه هم راه بياين؟

از پسش بر مياد

 

بجنبين

 

با هر گامي که برميداره بيشتر خسته ميشه

شايد وقتشه بارمونو سبکتر کنيم

من به کريکسوس قول دادم

اون همه چيز کريکسوسه

ميخواي دوباره کريکسوس رو
آزرده خاطر کني؟

کريکسوس مرده

...و من از شر اين زن خلاص ميشم

قبل از اينکه سرنوشت ما هم...
مثل کريکسوس بشه

ما به وسوويوس ميريم
تا دوباره با اگرون بپيونديم

هممون

...دوباره اين حرفو بزن

تا کاري کنم که از خدات باشه...
گير رومي ها بيفتي

 

تايکوس

يکي از مردان کوچک

بزار ازش به عنوان يه اخطار استفاده کنيم

روم به اين راحتيها شکست بخور نيست

 

شمارشون داره کم ميشه

با اين حال, شمار ما
با سرعت بيشتري کم ميشه

هنوزم شمار ما بيشتر از اوناست

 

اسپارتاکوس و افرادش گلادياتور هستن

مشتي از افراد تو در برابر يکي از اونا
هيچي نيستن

...سربازهاي رومي, مرگ

و راه مبارزه باهاش رو بلدن...

ارزش اونها رو با برده هاي
بي ارزش مقايسه نکن

برده رو درست گفتي

ولي خيلي بيشتر از بي ارزشن

...بدون نيروي مناسب برو

و رديف کشته هات رو ببين...

 

افرادت براي گشت زني تو جنگل خيلي کم هستن

 

...يه نفر رو سريعا بفرست

تا با نيروهاي کمکي برگرده

اين پيامو به باقي جوخه ها برسونيد

ما استراحت نميکنيم

چشم فرمانده

با نام گايوس کلاديوس گلابر بکشيدش

 

...از حد خودت تجاوز کن

تا يه شمشير تو پشتت فرو کنم...

 

وارينيوس يه مرد کاملا محترمه

ليوانش هميشه پر باشه و خواسته هاش فراهم

فهميدين؟

بانو
بله بانو

 

حموم کنيد و آماده شيد

 

سپيا

معذرت ميخوام
بهم نگفتن اومدي اينجا

نيازي نبود

اومدم از لوکرشيا مشورت بگيرم

 

به نظر چيز جالبي مياد

حرفات راه درستو بهش نشون داد

حرفاي من؟

تو هميشه خوبيهاي ازدواج رو ميستودي

...دانايي به دست اومده در سالها

بالاخره بر جوون احمق غلبه کرد...

انقذر زود يه شوهر پيدا کردي؟

اگه خدايان همچين پيوندي رو مبارک بدانند

من برات به درگاهشون دعا ميکنم

با لطف آنها وارينيوس از آن تو خواهد شد

 

وارينيوس؟

خوشتيپ نيست؟

و قد بلند و قوي و ميانه رو؟

مردي که هر زني آرزوشه اون مال خودش باشه

 

اون ميتونه برات شوهري بشه که
همه بهش حسادت کنن

 

بايد خودمو برا جشنش آماده کنم

...ميخوام چشماشو مات خودم کنم

و بعد از اون خودشم سريع دنبالم مياد...

 

تو روش تاثير گذاشتي

 

مثل خودت

 

ديگه زيارت معبد دلفي لازم نيست

...کسايي که منتظر توجه خدايان هستند

فقط بايد به پيشگوي کاپوا تعظيم کنند...

 

...من رابطي حقير بيش نيستم

که گوشه اي از خواست اونها رو...
پيشکش ميکنم

پس سپيا امشب بايد نوشيدني تلختري بنوشه

وارينيوس يه پراتوره

همونطور که شوهرت هست

ولي وارينيوس با سرعت خيلي بيشتري
...داره پيشرفت ميکنه

و روزي به مقام کنسول خواهد رسيد...

زن همچين مردي بايد فرهيخته و باوقار باشه

ولي اون هنوز عين يه دختر کوچولوي لوس
رفتار ميکنه

احتمالا از من ميخواي از خدايان
...درخواست کنم

تا پيوند ديگه اي رو به جاي اين...
تشکيل بدن؟

 

چيزي که از ته قلب باشه

 

...خروس سحر خون شانس بيشتري داره

واسه رسوندن صداش به آسمانها...

نظر شوهرت چيزي غير از اينه

همينطور پدرت

 

...وقتي مارکوس بدون اسپارتاکوس برگرده

مشخص ميشه تو کي هستي...

جسمي تو خالي
بدون جان و پيشگويي

 

خودتو برا امشب آماده کن

...شک ندارم شوهرم ميخواد تو رو

مثل يه پيشي ملوس آرايش کنه...

اعتماد شوهرت يه هديه ي با ارزشه

 

ولي واسه تو گنجينه ي بزرگتريه

 

!دروازه رو باز کن

 

!به خطشون کن

 

باور کردن من بي نتيجه نمونده

همونطور که من پيشبيني کردم
اسپارتاکوس پيدا شد

پراتور

کسايي که گرفتي هميناين؟

خيلي بيشتر از اينا تو معادن مردن

 

حداقل فرانسويت پيشت برگشت

 

اسپارتاکوس کجاست؟

اون با دسته اي از برده ها
به سمت جنگل فرار کرد

مارکوس داره دنبالش ميکنه

وقتي کشته شد بهم خبر بدين

 

ببرشون زندان

!تکون بخورين

...حتي با ياري گرفتن از راهنمايي الهيت

 

هنوزم دست خاليه...

 

با اين حال اسپارتاکوس بين اونا بود

...خدايان

اونا به هدفشون نرسيدن
!هنوزم دست بردار نيستي

همونطور که من پيشبيني کردم
ناويا تو معادن نبود؟

و کي اونو به همچون جايي فرستاد؟

جونو؟

يا همسر لانيستا
يکي که بيشتر به انسان شبيهه؟

پيشگوييهاي تو پر از فرصتهاي پوچه

اونامئوس

آدم شوهر فوت شدت اونو تحويل داد

قورباغه اي که سهمشو از زخمها گرفته

 

نميدونم ميتونه اونارو به خوبي
بخيه بزنه يا نه

 

منم مثل شوهر و پدرم احمق فرض نکن

 

من و تو با هم خيلي کار داريم

 

و من اونارو به پايان ميرسونم

 

!بريد تو

 

دوباره تو اين خونه ي گه مسب اومديم

 

سرنوشتي که من به تنهايي بايد به دوش بکشم

هممون از ريسک اين کار خبر داشتيم

گاييدم ريسکتو , رومي ها رو هم روش

من با تويم
تو اين دنيا و دنياي بعدي, منم همينطور

 

نشانهاي برادري

اونا هميشه تو اين خونه جريان داشتن

 

!اونمائوس

 

چه اتفاقي برات افتاد؟

چطور اومدي اينجا؟

...من احمق بودم

 

انگار کساي ديگه هم بودن...

...اشتباه اونها فقط همراهي کردن من

تو يه سفر غير ممکن بود...

ناويا زندست

 

اونو از معادن آزاد کرديم

 

عشق

 

به خاطر عشق داري نابود ميشي

 

اون نفس منه

 

اون يه زنه

 

ظريفترين مخلوق جهان خلقت

 

...اونا بر اساس اميالشون عمل ميکنن

که مردايي که بهشون اعتماد ميکنن...
ازش بي خبرن

 

اون زندست

اينه که مهمه

 

Shhh.

 

الان در اماني

 

تو در اماني

 

استراحت نکردي؟

نميتونم مرگ يکي ديگه از افرادمون رو ببينم

 

حتي خدايان هم نميتونستن جلوش رو بگيرن

 

حرفايي که سودي واسه مرده ها نداره

 

ناويا

 

!ليسکوس

 

!نصير

اون جونشو به خاطر من به خطر انداخت

 

!چه نمايش جذابي

آدم يادش ميره همين چند وقت پيش
اينجا تبديل به گورستان شده بود

به راستي تو اين خونه هيچ ردي از وحشت نيست

 

...همچون افکاري به زودي از يادها ميرن

و هيچ وقت بهش باز نميگردن...

برا همچون روزي لحظه شماري ميکنم

بيايد با نوشيدنيهاي لذيذ بهش شتاب ببخشيم

ميترسم مرکاتو وقت شراب نوشيدن
...خودشو گم کنه

و فراموش کنه که ما صاحب منصبيم...

من هيچوقت خودمو مضحکه خاص و عام نميکنم

!ببينيم و تعريف کنيم

ببينم جنمت چقدره

و البته خودم

...من هيچوقت گالنيوس ترشرو رو

اينجوري شنگول نديده بودم...

اين جشن تماما شور و حاله

...با خبر دستگيري اسپارتاکوس

خيلي درخشانتر هم ميتونه بشه...

شايد خدايان امشب ما را باز هم
با هداياي غير منتظره خوشحال کنند

 

پس بيايد با شراب و آواز ازشون
...درخواست کنيم

با صدامون که تا خود کوه المپيوس بره...

اين خونه زماني به خاطر لذتهاش
جايگاه بزرگي داشت

من خودم يه بار اينجا حسابي فيض بردم

 

کوسوتيوس عزيز

نشنيده بودم که به کاپوا هم اومديد

...اون به خاطر مسابقات من مياد

و دور موندن از چاپلوسهاي شهر روم...

اينم دليليه

بيايد

بيايد از نمايش لذت ببريم

 

به راستي که ميهماني احساس برانگيزيه

طوري که من از حرف زدن درمانده ام

...پس من بايد فرصت رو غنيمت بشمارم

و به مهمانهاي عزيزمون خوش آمد بگم...

 

! شهرواندان عزيز کاپوا

...حضور شما در اين خانه

که زماني نفرين شده بود...
گواهي بر شجاعت و ايمان شماست

...نه فقط ايمان من

بلکه ايمان اعضاي سنا...

که حضور آلبينيوس عزيز و
وارينيوس شريف اينو ثابت ميکنه

 

مردي که شايسته ي برگزاري جشن
...براي سخاوتش

...در برگزار کردن مسابقات

براي رفع پريشاني از اذهان شماست...

 

ببين چطور ستايشت ميکنن

 

دختره خوب داره به مشاوره هات عمل ميکنه

و من به شما که با حضورتون
...من رو مفتخر کرديد

با اخبار خوش مجازات جواب ميدم...

 

...سربازان من با اخبار

...دستگيري قريب الوقوع اسپارتاکوس

 

...و پيشکش کردن جان

اندک باقي مانده هاي وفادارترين افرادش...
برگشتن

 

...اين گلادياتورها

...اين برده ها, مسئول

مرگ بسياري از نزديکان نجيب شما هستند...

 

...و آنها

 

با خون تاوانش رو خواهند داد...

 

پراتور وارينيوس

 

...مشکلات کليدي من رو

از شرکت دادن افرادم...
در بازيهاي شما بازداشت

من زندگي اين دشمنان روم رو به شما
...پيشکش ميکنم

تا مرهمي بر اين زخم ناخواسته باشه...

 

!بکش اون خوک رو

 

!بجنب, ميخوايم مرگشونو ببينيم

 

از اين لطف شما سپاسگذارم

و به خاطر تلاش هاي خستگي ناپذيرت...
در پيگرد اسپارتاکوس شرور

 

ولي من نميتونم قبول کنم

 

...قبول نميکنم چون اگه اين کار رو کنم

مردم اين شهر از لذتي که شايستگيش...
رو دارند محروم ميمونند

 

بگذاريد اين مردان امشب و در اين مکان
...نميرند

...(به افتخار فقط يه مرد(خودم

بلکه در آرنا و پيش چشم تمام کاپوا...
بميرند

 

!آب

 

بنوش

پسره خوب جنگيد

...چي ميشد اگه اين شراب بود

تا راحتتر خلاص شه...

همچين حرف ميزني انگار الان مرده

اون درست ميگه

در اين مورد صحبت کرديم

عاقل باش

خوني که از دست داده بيشتر از خونيه که
تو بدنش هست

حتي اگه با خودمون ببريمش زنده نميمونه

اگه ببريمش با خودش رد جا ميزاره

چيزي که رومي ها باهاش دنبالمون مياين

ما نميتونيم همينجوري ولش کنيم

نه

نميتونيم

 

ميخواي جونشو بگيري؟

من فقط يه ريسمان سست رو ميبرم

اين يه لطفه

تو بهش دست نميزني

پس خودت اين کار رو کن

اونو از اين بدبختي در بيار
همونطور که با وارو اين کارو کردي

 

کريکسوس

 

اون حالش از اين وخيمتر بود ولي زنده موند

در برابر تئوکليس

 

اين شانس زنده موندنش خيلي بيشتره

اگه زخمشو با آتيش ببنديم

 

آتيش رومي ها رو به سمت ما مياره

...پس بايد سريع عمل کنيم

و قبل از رسيدنشون از اينجا بريم...

و اگه نتونستيم؟

ما افراد کافي نداريم

نه, نداريم

 

آگرون رو پيدا کن و همه رو برا کمک بيار

 

ما تا جاي ممکن سريعتر دنبالتون ميايم

 

ترسم از اينه که به اندازه کافي
سريع نباشه

 

...با اين که مسابقات منتظر اين قاتلينه

با اين حال به ما مثل شکارش نگاه ميکنه...

آتيشي که به زودي از چشمهاي گستاخ
برداشته ميشه

پاياني در خور براي مسابقاتت
وارينيوس

روزي به ياد ماندني خواهد شد

من نميتونم تا زمان ريخته شدن خونشون
تو آرنا صبر کنم

منم نميتونم

...در اين صورت اونا نبايد اينجا بميرن

درست همون جايي که جون پسرعموي...
...عزيز ما

سکستوس رو گرفتند؟...

مرد عزيزي که از دست ما رفته

باعث شرمندگيه که امشب نتونيم بهش
احترام بذاريم

 

اگه جلوي چشم تمام کاپوا باشه
افتخار بزرگتري نيست؟

 

ما سياستمداريم, نيستيم؟

...بيايد حد وسط رو پيش بگيريم

تا همه راضي باشن...

...يک نفر رو انتخاب کن

و بذار به ياد پسر عموت...
باعث تفريحمون بشه

 

!بهترين توافق ممکنه

سپيوس تنها کسي نيست که آزرده خاطر شده

...خود خدايان هم

از وحشتهايي که لوکرشيا متحمل شد...
درس فرا گرفتند

...و او را از آن دنيا بازگرداندند

تا خواست آنها را به گوش زمينيان برساند...

 

اون اين حقو نداره تا انتخاب کنه
...چه خوني ريخته شه

زير سقفي که زماني واسه خودش بود؟...

 

اون رنجشهاي زيادي رو متحمل شده

 

از نظر شما ايرادي نداره؟

 

کدوم انساني جرات ميکنه با خدايان
در بيفته؟

فقط کسي که بخواد باعث خشم خدايان بشه

 

...وارينيوس اين اجازه رو بهمون داد

تا مزه ي ريخته شدن خون رو بچشيم...

...يک نفر

...براي قرباني شدن در اين خانه

...جايي که زندگيهاي زيادي گرفته شدن

توسط اسپارتاکوس و شغالهاش...

بانوي سابق اين خانه اون يک نفر رو
انتخاب ميکنه

و خدايان او را راهنمايي خواهند کرد

 

خدايان انتخاب کردند

اين يکي

 

...خون زيادي بايد ريخته بشه

و زخم هايي سطحي خواهيم زد...
تا سرگرميمون بيشتر طول بکشه

...اولويت با سپيوسه

به افتخار پسرعموي از دست رفتش...

!گاييدم همه ي شما رومي ها رو

 

فکر نکن خدايان بهت لطف کردن

 

من فقط مرگتو به تاخير انداختم
تا ازش لذت ببرم

 

من جونمو با خوشحالي تقديم کردم

 

براي ناويا

 

اون زندست؟

 

دور از دستان کثيف تو

 

چه خبر خوشايندي

خوشحال ميشم تو لحظات آخر عمرت
صداش رو بشنوم

در آرنايي که برات خيلي عزيز بود

...و جمعيتي که زماني

اسمتو فرياد ميزدن به روت تف بندازن...

 

و به عنوان يه قهرمان نخواهي مرد

بلکه به عنوان يه برده ي بي ارزش

...بدون افتخار و شکوه, و اسمت

براي هميشه از تاريخ محو خواهد شد...

 

!بزاريد اين لجن حالا از روميها حرف بزنه

 

!اولين خون ريخته شد

نفر بعدي کيه که بخواد امتحان کنه؟

 

يادت نره, خيلي عميق نبري

!نميخوام ديگران نويتشونو از دست بدن

 

...وارينيوس چند روز بيشتر نيست تو شهره

و مدام شوهرتو از دور خارج ميکنه...

حضورش خيلي تاثير گذاره

!سينه

 

ولي قلب تو هميشه با گايوس بوده

قلب يه چيز فريبندست که خيليها رو
گمراه ميکنه

ولي اشتباهات جواني نبايد تا ابد
دامان بزرگسالي رو هم بگيره

 

ميخواي طلاق بگيري؟

من همچين قدرتي ندارم

از پدر مورد اعتمادم ميخوام
اين کار رو کنه

 

گايوس کم اشتباه نکرده

ولي اين کار براي ناممون خوب نيست

تو از اون بچه داري

و اون هنوزم مقام پراتور رو داره

 

اون تنها کسي نيست که همچين عنواني داره

 

به نظر ميرسه خدايان عليه ما توطئه چيدن

 

از فکرش بيا بيرون, همونطور که من ميام

 

داره به مرور ضعيفتر ميشه

يه چيزي بيار تا بزاريم لاي دندوناش

 

...وقتي کارمون تموم شد

بايد آتيشو خاموش کنيم و سريع حرکت کنيم...

 

اين نگاهو قبلا ديدم

و سرزنشي که داري به خودت ميکني

هيچ کدوم نبايد به اين سرنوشت دچار ميشدن

ما خودمون انتخاب کرديم اين کارو کنيم

 

حتي ليسکوس عوضي

گلابر افرادشو دنبال ليسکوس نميفرسته

دنبال من ميفرسته

و همه به اين خاطر رنج ميکشن

بله

اين به خاطر تويه

اينکه ما آزاديم

 

چيکار ميکني؟

بايد خونريزيتو بند بياريم

 

ميخواين منم با آتيش نشانه گذاري کنيد

مثل يه گلادياتور واقعي

تو جايگاهتو تو برادري به دست آوردي

 

پايين نگهش دارين

 

داد نزن

 

!آتيشو خاموش کن
!زود

 

!شمشيرمو بگير
!برو

 

بيا, نوبت تويه

تا حالا شمشير دستم نگرفته بودم

برادرم اجازه نميده

 

خب, پس دستاي با تجربه تري
راهنماييت ميکنن

بيا

 

به محبت هاي اربايت نسبت به خواهرت
اهميت نميدي؟

من برده ي کسي نيستم

با اين حال در برابر خواسته هاي
وارينيوس تعظيم ميکني

ولي تو تعقيب اسپارتاکوس کمکم ميکنه

منم دارم اون کارو ميکنم

 

بدون تلاش براي گاييدن خواهرت

دادرس

باهات حرف دارم

 

Hmm...

 

حالا نوکشو بزار رو پوستش

و هر جا رو که دلت خواست فشار بده

 

...من

من نميتونم

معذرت ميخوام

 

...مهمان عزيزمون توقع زيادي

از دستهاي بي تجربه داره...

 

زنت از جون گرفتن ترسي نداره

 

خواسته هات رو اينجوري به دست مياري
تو عشق يا انتقام

بدون درنگ و دودلي

 

منظره زيباييه, نه؟

 

تمام کاپوا زير پاتونه

برا تماشا نيومدم
...يه استراحت کوچولو

از جشني که منو غرق خودش کرده...

 

و منم با اين حرفاي بي معنيم خرابترش کردم

معذرت ميخوام

بمون

دلم نميخواد تو رو از اين بالکني که
زماني واسه خودت بود, دور کنم

 

انگار از اون روز يه عمر ميگذره

زمان براي هممون در حال گذره

در بيداري مجددمون به ياد آوردن اين خاطرات
برامون پشيموني مياره

 

متاسفانه تو اين زمينه وجه اشتراک زيادي
داريم

شوهر از دست رفته

...يه همسر

خيلي دلم براش تنگ شده

 

پس بيايد به شادي مشترکمون که دوست من
و دختر شما ترتيبشو داده برگرديم

ايليثيا

 

اسمش به افکار تاريکم روشني ميبخشه

اونارو به زبون بيار تا به آسمونها برسن

ريه هام قدرت اينو ندارن به اين بلندي
فرياد بزنن

 

پس خواسته هات رو به من بگو

 

و من هم به درگاه خدايان دعا ميکنم
تا برآورده شن

 

به خاطر اندرزهات خيلي ممنونم

 

فورتيس کجاست؟

از يه جوخه ي رومي فرار کرديم

از دومي نتونستيم

وقتي داشتيم تو جنگل فرار ميکرديم
فورتيس رو گم کردم

کدوم سمتي رفت؟

راهي که شما به سمتش ميريد

...بايد به غرب تغيير مسير بديم

و اميدوار باشيم قبل از اينکه به راه
خودمون برنگشتيم اونا رو گمراه کنيم

و اگه نتونستيم؟

بعدش اونا بايد ياد بگيرن که
...يه حيوان زخمي

هنوزم ممکنه دندون تيز کنه...

 

بيش از حدت خواستي

و اشک ريختنت نتيجش شد

 

بيخيالش شو

و اشکاتو پاک کن

 

بيا اين خونه ي لعنتي رو ترک کنيم

و خاطره امشب رو در آغوش گرممون
محو کنيم

 

بله, برادر

 

!کراسوس, آره

آره, چند باري با اون غذا خوردم
و حموم کردم

...پول زيادي داري

ولي کير کوچيک...

 

زنش اغلب راجبش حرف ميزد

البته در مورد بزرگ بودنش

 

بريد بازم شراب بخوريد

الان ميام پيشتون

 

داري هي ميري به سمت دخترهاي کم سنتر

...اگه جشن ادامه پيدا کنه

ميترسم يه بچه ي تازه به دنيا اومده...
تو دستات ببينم

 

...ايليثيا, نميخوام حرفام در مورد کراسوس

به گوشش برسه...

 

و چي ميدي تا ساکت بمونم؟

 

چي ميخواي؟

خدمت به شوهرت؟

سالهاست که دارم از اون مراقبت ميکنم

 

شايد وقتشو ديگه به خودم فکر کنم

 

شايستگيش رو داري

 

...چرا دنبال دختراي کوچولو اي ميري که

تازه سينشون در اومده؟...

اونا آزادن

...از ازدواج

و مسئوليتها...

 

اگه زني همتراز با تو خودشو از بندهاش
رها کنه چي؟

 

احتمالش خيلي کمه

 

من اين احتمال رو به يکي ميرسونم

 

پدرم هيچوقت از گايوس خوشش نميومد

 

اگه شوهر بسيار سزاوارتي
...با عنواني برابر

و قولهايي بهتر بياد خواستگاريم...

 

بازي خطرناکي رو داري انجام ميدي

 

منافعش ارزش خطر رو دارن

 

...اسمت که

...با اسم پدرم گره بخوره

قدرت و ثروتش از کراسوس هم پيشي ميگيره...

 

...موافقت پدرت رو براي طلاق بگير

و منم مثل خودت که الان ارضا شدي...
ارضا کن

 

تف تو خدايان

 

فورتيس

 

برگرديم به همون راهي که اومديم

 

!ليسکوس

 

به توي لعنتي اخطار ندادم؟

 

زخمت عميقه

...ولي زنده ميموني اگه

باقي جوخه رو خبر کن

تفاوتي ايجاد نميکنه

اسپارتاکوس به وسيله ي خود خدايان
محافظت ميشه

!اسپارتاکوس اينجاست

!مسلح بشيد

!اونارو ميکشي سمتمون

و يه رومي تا آخرين قطره ي خونش ميجنگه

من رومي نيستم

 

من امشب نميميرم

 

قبل از اينکه شمار بيشتريشون برسن
بايد بريم

از فرار خسته شدم

 

نزار تلاشمون بي نتيجه بمونه

 

...زنده بمون

 

و کشته شدن رومي ها رو ببين...

 

واقعا فکر ميکني اين نجاتت ميده؟

 

کير پدرمو تو خودت جا بدي؟

قصدمو اشتباه متوجه شدي

سعي نکن منو دور بزني

دوباره زيردست تو قرار نميگيرم

تو جنده ي پلاسيده

 

انقدر منو پست فرض ميکني؟

به خاطر آخرين خاطراتي که از خون
و خيانت دارم

من کاراي زيادي کردم تا بهت آسيب بزنم

چون حسود بودم

 

به جايگاهت
به زيباييت

جوانيت

...خواسته هايي رو انجام دادم که فقط

قلب خودمو زخمي ميکرد...

 

...حاظرم هر کاري بکنم, ايليثيا

تا آسيبهايي که رفتارم بهت زده رو...
جبران کنم

 

يادت مياد چي بينمون گذشت؟

 

همه چيزو يادم مياد

 

فکر نکن به اين راحتي تسليم تهديدهات ميشم

دوباره منظورمو اشتباه متوجه شدي

 

اشتباه از تويه

 

...من سرتو رو سنگها له ميکنم

همونطور که با لايکنيا کردم...

!صبر کن

و بعد اين داستان رو ميسازم که تو
عقلتو از دست دادي و بهم حمله کردي

...پدرت

به خاطر مرگ يه فاحشه عزاداري نخواهد کرد

!طلاقتو ميخواد بگيره

 

به اين خاطر بهش پا دادم

 

تا دلايلت رو براي ازدواج با وارينيوس
بهش بقبولونم

اين چيزيه که ميخواستي
غير از اينه؟

...حتي اگه باشه, چرا پدرم

با حرفاي يه ابليس بخواد تحت تاثير...
قرار بگيره؟

من حرف خدايان رو ميزنم

اون دانايي رو تو مشاوره اونا ميبينه

 

من اين کار رو براي تو کردم, ايليثيا

تا آينده رو براي تو و بچه ات بيمه کنم

 

ميخوام پلهاي خراب بينمون رو درست کنم

 

چيزايي که با دستاي خودم خراب شدن

 

شايد اون منم که احمق بودم

 

...که به همچين دوست عزيزي

که توسط خدايان تقديس شده شک کردم...

 

...خنده و نوشيدن تاثير زيادي

تو دور کردن غصه هامون داشت...

خوبه

 

ولي من هنوزم ميترسم که تا صبح
سرهاي جدا شده ببينم

راضي شديد؟

تو همه ي جوانب

 

...بيا گذشته رو فراموش کنيم

و به آينده ي شيرين فکر کنيم...

حرفاي با ارزشين

 

بياد تا خوابمون نگرفته باهاتون
چند کلمه اي صحبت کنم

 

به خاطر ترديدم معذرت ميخوام

 

اين بعدازظهر مزاياي زايدي داشت

بله

 

لحظه شماري ميکنم ببينم تو صبح چه
اتفاقي ميفته

 

وسويوس

 

چقدر دوره؟

 

نصف روز

 

حواست به نصير باشه

تا جاييکه بتونم جلوي اونا رو ميگيرم

نه

 

کنارت ميمونم

 

ناويا

 

مترجم:ناصر
(motarjemep@yahoo.com)
www.imdb-dl.com